نسرین افضل
3 اردیبهشت 1402 1403-04-24 10:15نسرین افضل
- متادخت
- 3 اردیبهشت 1402
- 11:18 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، هوا سرد بود. دستانم را به هم میمالیدم و به نسرین نگاه میکردم که با آب و تاب در مورد مادرش حرف میزد. با خودم فکر کردم با این که تب دارد و مریض است چقدر با انرژی در مورد خانوادهاش حرف میزند. صدایش آرامش خاصی داشت.
- من همیشه برای مادر گل هدیه میخرم، هر شهری هم که برم، حتماً سوغاتی اون شهر را باید برای ایشون تهیه کنم، جان و نفس من، مادرمه. فقط خدا شاهده که چه جوری تونستم موقع شهادت داداشم، آرومش کنم. هر دعایی بلد بودم، خوندم، دو ماه طول کشید تا قضیه را قبول کرد. اونهایی که رفته بودن دهلاویه و سوسنگرد دنبال جنازه داداش، وقتی برگشتن باورشون نمیشد که مامان از هر جهت آماده باشه. خانواده من خیلی دوست داشتنی و خوبن، خیلی دوستشون دارم.
ناگهان ساکت شد. همه منتظر بودیم تا حرفی بزند:
- چی شد نسرین؟ چرا ساکت شدی؟
- شاید شهید شدم! معلوم نیست تا یک ساعت دیگه چه اتفاقی بیفته!
فاطمه همانطور که به نسرین خیره شده بود پرسید:
- نسرین امشب چت شده؟ چرا این طوری حرف میزنی؟
- چیزی نیست تبم قطع شده، فقط شاید بخوام به شما حلوا بدم.
فاطمه که از سرما در خودش مچاله شده بود گفت:
- از اینجا بریم، اینجا هوا خیلی سرده، اگر بمونیم حلوای همه ما رو باید بدن. یخ زدیم، بلند شید.
همگی بلند شدیم. مراسم دعای توسل هم تمام شده بود. خودم را زودتر از بقیه به ماشین رساندم. نگاهی به ساعت مچیام انداختم نزدیک 10 بود. صدای تک تیراندازها میآمد. شهر هنوز پر بود از منافقین. نسرین نزدیک ماشین ایستاد و بعد طوری که همه بشنوند گفت:
- بچهها شهادتین رو بخونید. نمیدونم چرا دلم شور میزنه!
فاطمه زودتر از همه سوار ماشین شد و گفت:
- تو تب میسوزی، انگار تو کوره هستی. دلشورهت هم به خاطر همینه. ما که تب نداریم شهادتین را نمیخونیم، فقط خودت بگو نسرین جان.
سوار ماشین شدم، نسرین کنارم نشست. به لبهایش نگاه کردم که شهادتین را میگفت. هنوز راه نیفتاده بودیم که صدای تیراندازی بیشتر شد. ناگهان حس کردم چیزی روی صورتم پاشید. دستم را روی صورتم کشیدم خون بود، ترسیده بودم به نسرین نگاه کردم که حالا آرام خوابیده بود، تیر مستقیم به سرش خورده بود. همانطور که آرزویش را داشت شهید شد. نفسم بالا نمیآمد دستش را در دستم گرفتم و گریه کردم.
مطالب مرتبط
ریم صالح الریاشی
من شهادت طلب «ریم صالح الریاشی» فرزند یگانهای شهید عزالدین قسام، این عملیات را به صورت مشترک با برادرانم در یگانهای شهدای الاقصی برای جلب رضایت خداوند عزوجل به انجام میرسانم…
طاهره سجادی
معلوم بود حوصله کَلکَل کردن را ندارد، برگه را به دستم داد. شروع به خواندم کردم حالا میفهمیدم چرا نمیخواست متن برگه را بخوانم. بالای برگه نوشته شده بود آزادی با عفو ملوکانه.
آمنه سلامه
آمنه سلامه منیه (مادر عماد، فواد و جهاد مغنیه)، از نخستین زنانی بود که در آغاز «وضعیت اسلامی» لبنان در نشر افکار شهید محمد باقر صدر بین زنان فعالیت کرد.
ام غانم
زینالعابدین سنگها را در دست گرفت و مهر خود را بر آنها زد و دوباره به امغانم سپرد و آرام گفت: این کار سِری است که نباید کسی را از آن مطلع کنی..!
زینب علی ابوسالم
دختر هجده ساله فلسطینی که قصد داشت داخل یک اتوبوس عملیات استشهادی انجام دهد توسط پلیش شناسایی شد و در زمان دستگیری خودش را در میان صهیونیستها منفجر کرد و ۳۵ صهیونیست به خاک و خون کشیده شدند.
اسماء بنت یزید انصاری اوسی
اسماء دختر یزید بن سکن انصاری اوسی، از سخنورترین زنان عرب و محدثه بود که به شجاعت و دلیری شهرت داشت. او در این نبرد با شدت گرفتن جنگ به میدان رفت و 9 تن از رومیان را از پای درآورد.
نسرین افضل
3 اردیبهشت 1402 1403-04-24 10:15آخرین مطالب
سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها
22 آذر 1403سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها | زنان در سینما
22 آذر 1403معابر قم بهنام بانوان شهید مزین شود
20 آذر 1403مطالب پربازدید





