راحله
16 فروردین 1402 1402-03-06 16:46راحله
- متادخت
- 16 فروردین 1402
- 11:40 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، چادرش را روی سرش مرتب میکند و بعد تعارف میکند که بنشینم. ته دلم خالی شده، فکر نمیکردم پدر راحله سر مهریه بخواهد همه چیز را بهم بزند. روی صندلی مینشینم، راحله هم مینشیند و بعد همانطور آرام و متین مثل همیشه شروع میکند به حرف زدن؛ اولین بار عاشق صدایش شدم، وقتی سرکلاس برای ارائه سمینارش همینطور سلیلس و شمرده و متین حرف میزد.
- حواستون به من هست؟
از وسط خاطراتم پرت میشوم به اتاق راحله، اتاقی که بارها برای حرف زدن با او به آنجا آمده بودم.
- نگفتید نظرتون چیه؟
خجالت میکشم و سرم را پایین میاندازم، آن قدر محو صدا و خاطراتش شده بودم که متوجه سوالش نشدم؟
- ببخشید میشه یه باردیگه سوالتونو بپرسید؟
لبخند تلخی میزند و میگوید:
- ما باید خیلی پیشتر از این حرفا خودمون در مورد مهریه حرف میزدیم که حالا این طوری نشه نظر شما چیه؟
- من با هر چی که پدرتون بگه موافقت میکنم. من نمیخوام شما رو از دست بدم.
متعجب نگاه میکند و میپرسد:
- یعنی شما 500 تا سکه داری به عنوان مهریه به من بدی؟
- معلومه که نه!
صدایش شروع به لرزیدن میکند. معلوم است که عصبانی شده.
- پس میخواید سر من کلاه بذارید و مهریهام رو ندید؟
سرم را بالا میآورم و سعی میکنم آرامش کنم.
- ببنید راحله خانم! گفتم که من نمیخوام شما رو از دست بدم بخاطر همین…
- بخاطر همین حاضرید تعهدی بدید که از پسش بر نمیاید؟
- خب مهریه رو کی داده کی گرفته؟
راحله سکوت میکند از سکوتش میترسم. به صورت عصبانیش نگاه میکنم.
- من مهریهام رو میخوام. پس اگر فکر میکنید قصد دارید مهریه رو ندید همین الان همه چیز تمومه.
از جایش بلند میشود، مضطرب میشوم.
- راحله خانم چرا این طوری میکنید؟ من فقط نمیخوام شما رو از دست بدم!
- اگر نمیخواید منو از دست بدید باید منو راضی کنید نه هیچ کس دیگه رو.
- خب الان شما بگو چیکار کنم؟
راحله نفس عمیقی میکشد و بعد باز آرام و شمرده میگوید:
- شما غیر ماشینتون چیز دیگهای دارین؟
- نه متاسفانه.
- الان میریم بیرون و میگیم روی مهریه توافق کردیم نصف ارزش ماشینتون به همراه آزاد کردن یه زندانی مالی و 14 شاخه گل نرگس، موافقید؟
لبخند کل صورتم را میپوشاند، میگویم:
- موافقم
پیوست:
ماده 1080 قانون مدنی: تعیین مقدار مهر منوط به تراضی طرفین است.
مطالب مرتبط
برید زندگی کنید
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به مرد نگاه کرد و گفت:
– یعنی دلیلتون برای ازدواج مجدد بچه پسره؟
– بله آقای قاضی مگه ایرادی داره؟
همدم تنهایی
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد داداش عروس با وکالت اومد محضر، بعدا فهمیدیم که چه کلاهی سرمون رفته! اون دختره که به خواهرم نشون دادن رو به ما نداده بودن! یه پیرزن که یکی دو سالم از خودم بزرگتره رو عقد کردم.
دوست عزیزم
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو از این پیرمرده خوشت نمیاد و برای پول زنش شدی. ازش بکن برو برای خودت یه زندگی خوب درست کن لذتشو ببر.
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
راحله
16 فروردین 1402 1402-03-06 16:46آخرین مطالب
سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها
22 آذر 1403سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها | زنان در سینما
22 آذر 1403معابر قم بهنام بانوان شهید مزین شود
20 آذر 1403مطالب پربازدید





