شیدا
19 فروردین 1402 1402-03-28 9:02شیدا
- متادخت
- 19 فروردین 1402
- 8:55 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، شیدا از کارهای پسر خندهاش گرفته بود، طوری در مورد حقوق زنان صحبت میکرد که خود فمینیستها هم در این حد جو زده در موردش صحبت نمیکردند؛ میدانست این حرفا برای چیست، شهاب میخواست هر طور که شده شیدا را راضی به ازدواج کند. در این سالها آنقدر خواستگار به خودش دیده بود که همه را از حفظ بود. مال و منال پدرش و تکدختر بودن او خیلیها را وسوسه کرده بود تا به خواستگاری بیایند و همه تلاششان را بکنند تا رضایت او را جلب کنند. شیدا صدایش را صاف کرد و پرسید:
- یعنی شما حاضری هر حقی رو که من بخوام بهم بدید دیگه ؟
شهاب بادی به غبغب انداخت و گفت:
- حتما همینطوره. من برای جامعه زنان و علیالخصوص شما بسیار ارزش قائلم. اصلا معتقدم حقوق زنها تضییع شده و باید همه چیز به نفع زنان تغییر کنه.
شیدا لبخندی زد و گفت:
- پس من میتونم مطمئن باشم که حق تحصیل، حق اشتغال، حق حضانت، حق مسکن و حق طلاق رو به من میدید؟
- بله مطمئن باشید من که به خودم شک ندارم. زندگی براتون میسازم که هیچ وقت لازم نباشه از این حقوق استفاده کنید. اصلا این حق خیار فسخ هست که قوه قضائیه پیامک میده اونم بهتون میدم.
شیدا دیگر نمیتوانست جلوی خندهاش را بگیرد و بلند بلند شروع کرد به خندیدن. شهاب هاج و واج به شیدا نگاه میکرد.
- شما اصلا میدونید خیار فسخ چیه؟
شهاب قیافه حق به جانبی به خودش گرفت و گفت:
- نه از کجا باید بدونم؟ من رشتهام کارگردانیه، حقوق نخوندم، ولی میدونم چیز مهمیه. شما که حقوق خوندی حتما متوجه هستی، در واقع خواستم نهایت ارادتم رو به شما و حقوقتون نشون بدم.
شیدا سعی کرد دیگر نخندد و بعد از جایش بلند شد و محکم گفت:
- من فکر نمیکنم ما به درد هم بخوریم ولی من باز بهتون قول میدم بهش فکر کنم و مادرم نتیجه نهایی رو به مادرتون اطلاع بدن!
شهاب که هول شده بود پرسید:
- چی شد؟ مگه حرف بدی زدم؟
- نه حرف بدی نزدید به نظرم تا همین جا کافیه!
پیوست:
ماده 1069 قانون مدنی: شرط خیار فسخ نسبت به نکاح باطل است ولی در نکاح دائم شرط خیار فسخ نسبت به صداق جایز است، مشروط بر این که مدت آن معین باشد و بعد از فسخ مثل آن است که اصلا مهر ذکر نشده باشد.
نکته: خیار فسخ به آن مفهوم است که در حین عقد شرط شود که تا تاریخ معینی یکی از دو طرف اختیار فسخ عقد را داشته باشد.
مطالب مرتبط
برید زندگی کنید
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به مرد نگاه کرد و گفت:
– یعنی دلیلتون برای ازدواج مجدد بچه پسره؟
– بله آقای قاضی مگه ایرادی داره؟
همدم تنهایی
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد داداش عروس با وکالت اومد محضر، بعدا فهمیدیم که چه کلاهی سرمون رفته! اون دختره که به خواهرم نشون دادن رو به ما نداده بودن! یه پیرزن که یکی دو سالم از خودم بزرگتره رو عقد کردم.
دوست عزیزم
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو از این پیرمرده خوشت نمیاد و برای پول زنش شدی. ازش بکن برو برای خودت یه زندگی خوب درست کن لذتشو ببر.
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
شیدا
19 فروردین 1402 1402-03-28 9:02آخرین مطالب
سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها
22 آذر 1403سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها | زنان در سینما
22 آذر 1403معابر قم بهنام بانوان شهید مزین شود
20 آذر 1403مطالب پربازدید





