رهایی
7 شهریور 1402 1402-08-02 15:32رهایی
- متادخت
- 7 شهریور 1402
- 1:14 ب.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، دستم را آرام روی زخم گوشه لبم میگذارم، از درد، چهرهام درهم میرود. جلوی آینه میایستم. خستهام، این قیافه پژمرده، قیافه من است؟ شادابترین دختر فامیل که حالا مثل شمع در حال آب شدن است. تلفن زنگ میخورد دلم نمیخواهد با کسی حرف بزنم، تلفن روی پیغامگیر میرود. صدای مادر سعید است که به وضوح میشود لرزشش را احساس کرد:
- سپیده جون چرا تلفن جواب نمیدی؟ دم خونه هم اومدم باز نکردی من که میدونم خونهای بذار بیام ببینم چی شده؟ دلم داره مثل سیر و سرکه میجوشه!
لبخند تلخی روی لبانم مینشیند. دلش برای من میسوخت. اگر منِ سپیده اینجا با این بدن خرد و داغان نشسته بودم همهاش بخاطر دروغها و پنهان کاریهای مادر سعید بود. سالها بود که میدانست پسرش مریض است ولی به توصیه فالگیر مورد اعتمادش که گفته بود سعید اگر ازدواج کند خوب میشود، من را وارد این بازی تلخ کرده بود.
بلند میشوم. چمدانم را روی تخت باز میکنم و همان لباسهایی را که با هزاران امید از خانه پدرم آورده بودم مرتب روی هم میچینم. دست به طلاها و سکهها نمیزنم. من هیچ چیز غیر از این که خودم را از چنگال این روانی خلاص کنم نمیخواهم. حلقهی طلای ظریفی را که خودم انتخاب کرده بودم از دستم بیرون میکشم و به گوشهای پرت میکنم. روسریام را برمیدارم. کلید را داخل قفل میچرخانم، میدانم سر و کله مادر سعید پیدا میشود ولی دیگر اهمیتی ندارد. باید زودتر از این حرفها این کار را میکردم …
- سپیده مادر میخوای جایی بری؟ چمدون چرا برداشتی؟
به سختی چمدان را پایین میبرم. مادر سعید جلو میآید و دسته چمدان را محکم میگیرد.
- نمیذارم بری. تو بری بچهم دیوونه میشه!
با غضب به چشمانش خیره میشوم و میگویم:
- دیوونهتر از اینی که الان هست؟
چیزی نمیگوید، سرش را پایین میاندازد. میخواهم چمدان را از دستش بیرون بکشم که به آرامی میگوید:
- تو میدونی سعید دوست داره، ولی دست خودش نیست.
خستهام از شنیدن حرفهای تکراری. چمدان را رها میکنم و به راه میافتم صدای مادر سعید در گوشم میپیچد؛ ولی من باید بروم…
پیوست:
ماده 1121 قانون مدنی: جنون هر یک از زوجین به شرط استقرار، مانند اینکه مستمر یا ادواری باشد، برای طرف مقابل موجب حق فسخ میباشد.
مطالب مرتبط
برید زندگی کنید
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به مرد نگاه کرد و گفت:
– یعنی دلیلتون برای ازدواج مجدد بچه پسره؟
– بله آقای قاضی مگه ایرادی داره؟
همدم تنهایی
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد داداش عروس با وکالت اومد محضر، بعدا فهمیدیم که چه کلاهی سرمون رفته! اون دختره که به خواهرم نشون دادن رو به ما نداده بودن! یه پیرزن که یکی دو سالم از خودم بزرگتره رو عقد کردم.
دوست عزیزم
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو از این پیرمرده خوشت نمیاد و برای پول زنش شدی. ازش بکن برو برای خودت یه زندگی خوب درست کن لذتشو ببر.
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
رهایی
7 شهریور 1402 1402-08-02 15:32آخرین مطالب
سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها
22 آذر 1403سینمای دهه 90؛ عبور از تابوها | زنان در سینما
22 آذر 1403معابر قم بهنام بانوان شهید مزین شود
20 آذر 1403مطالب پربازدید





